دلالت
تعریف دلالت: کونُ الشىءِ بحالةٍ اذا علمتَ بوجودِهِ انتقلَ ذهنُکَ الى وجودِ شىءٍ آخرٍ
اینکه شىء به گونهاى باشد که هنگامی علم به وجود آن، ذهن آدمی به وجود شىء دیگرى منتقل گردد.
مثال: وقتی شما صدای زنگ در را می شنوید، بی درنگ متوجه می شوید که کسی پشت در است (و او زنگ را به صدا درآورده) یعنی صدای زنگ بر وجود شخصی پشت در دلالت دارد.
در تعریف فوق، شیء نخست (صدای زنگ در مثال بالا) را «دالّ»، شىء دیگر (وجود شخص پشت درب) را «مدلول»، و این ویژگى که براى دال حاصل مىگردد را «دلالت» می نامند.
اقسام دلالت
تردیدى نیست که انتقال ذهن از یک شىء به شىء دیگر،بىجهت و بدون سبب نیست.سبب این انتقال در واقع همان پیوند راسخى است که میان دو شىء در ذهن برقرار مىباشد. این پیوند ذهنى نیز علتى دارد که همان علم به ملازمۀ میان دو شىء و همراهى آنها در بیرون از ذهن است. این ملازمه گاهى ذاتى است، گاهى طبعى است، و گاهى نیز از قرارداد و وضع نشأت مىگیرد، بر این اساس، دلالت را به سه دسته تقسیم کرده اند:
1) دلالت عقلى: در این نوع دلالت،وجود خارجى دال و مدلول ملازمۀ ذاتى دارند، مانند اثر و موثر.
چنین ملازمه ای تنها بین علت و معلول و یا بین دو معلول یک علت واحد رخ می دهد.
مثال: دلالت به صدا در آمدن زنگ به وجود شخصی پشت درب. (از نوع ملازمۀ بین علت و معلول)
مثال: دلالت روشنایی صبح به طلوع خورشید (از نوع ملازمه بین دو معلول یک علت) یعنی اگر انسان بداند روشنایى صبح اثر طلوع خورشید است؛و آنگاه پرتو نور را بر روى دیوار مشاهده کند،یقینا به طلوع خورشید منتقل خواهد شد. (در اینجا روشنایی و طلوع هر دو معلول وجود خورشید (علت واحد) هستند.)
2)دلالت طبعى: در اینگونه دلالت، ملازمۀ میان دو شىء، طبعى است؛ یعنى طبع انسان آن را اقتضا دارد. (یعنی هنگام عارض شدن مدلول، دال بدون اراده حادث می شود.)
مثال: گفتن «آخ» توسط یک شخص به «احساس درد» دلالت می کند. همچنین «خمیازه کشیدن» به «خواب آلودگی» دلالت می کند.
نکته: در ملازمۀ طبعى - برخلاف ملازمۀ عقلی که استثنا ندارد - ، تقارن میان لازم و ملزوم عامّ و همیشگی نیست.
عام نیست یعنی در اثر گوناگونى طبایع مردم مختلف مىگردد، مثلا ممکن است اشخاصی باشند که هنگام احساس درد، آخ نمی گویند.
همیشگى نیست، یعنی گاهی تخلف می کند. مثلا همان فردی که همواره هنگام احساس درد آخ می گفت، ممکن است گاهی خلاف این عمل کند و آخ نگوید.
3)دلالت وضعى: در این دلالت، ملازمۀ میان دو شىء از وضع و قرارداد نشأت گیرد. (قرارداد بر اینکه وجود یکى،دلیل بر وجود دیگرى باشد)
مثال: مانند دلالت علائم راهنمایی رانندگی به مفهوم آن (مثلا با دیدن یک علامت (تابلو) متوجه «ورود ممنوع» بودن یک خیابان می شویم.
نمونه های دیگر: دلالت لفظ به معنا، دلالت خط (نوشته) به لفظ، دلالت علائم ریاضی به مفهومشان و ...
نکتۀ مهم: در تمام انواع دلالت، انسان باید به وجود ملازمه میان دو شىء آگاه باشد تا از وجود دال به وجود مدلول منتقل شود.
اقسام دلالت وضعى
دلالت وضعى بر دو قسم است:
1) دلالت لفظى: آنچه براساس قرارداد به عنوان دال تعیین شده است،لفظ باشد.
2) دلالت غیر لفظى: دال،چیزى غیر از لفظ باشد (مانند علائم، خطوط، تصویرها، و ...)
دلالت لفظى
تعریف: هى کونُ اللفظِ بحالةٍ ینشأُ من العلمِ بصُدوره من المتکلم،العلمُ بالمعنى المقصودِ به
لفظ به گونهاى باشد که اگر انسان بداند متکلم،آن لفظ را بیان کرده است، به معناى مراد شده از آن لفظ پى برد.
(قبلا گفته شد که علت دلالت لفظ بر معنا (انتقال ذهن از لفظ به معنا)، همان پیوند استوار میان لفظ و معنا در ذهن است که از وضع نشات گرفته است (برای کسی که عالم به وضع باشد).
اقسام دلالت لفظى
1) گونۀ مطابقت: بدینصورت که لفظ بر تمام معناى موضوعله دلالت کند و با آن مطابق باشد (یعنى مدلول لفظ و موضوعله آن یکى باشد).
مثال: دلالت لفظ «کتاب» بر تمام معناى آن،که همۀ برگها و خطوط و نقشهاى داخل آن و نیز جلد آن را شامل مىشود. یا دلالت لفظ «انسان» بر تمام معناى آن، یعنى«حیوان ناطق».
اگر دلالت بدینگونه باشد،آن را دلالت«مطابقى»و یا«تطابقى»مىنامند، زیرا لفظ و معنا بر هم تطبیق مىکند.
این نحوۀ دلالت،دلالت اصلى و اساسى الفاظ را تشکیل مىدهد، و وضع الفاظ براى معانى در اصل براى این نحوۀ دلالت است.
2) گونۀ تضمن: بدین شکل که لفظ بر قسمتى از معناى موضوع له،که در ضمن معناى موضوعله قرار دارد،دلالت کند.
مثال) دلالت لفظ «کتاب» تنها بر صفحه های آن یا فقط بر جلد آن. یا دلالت لفظ «انسان» بر حیوان تنها، و یا ناطق تنها.
توضیح: اگر شما خانه ای را بفروشید،و بگویید:این خانه را به صد میلیون تومان فروختم،مشترى مىفهمد که درب آن را نیز فروختهاید؛ و اگر پس از آن بخواهید درب خانه را استثناء کنید و به او ندهید، خریدار خواهد گفت:«لفظ خانه بر درب آن نیز دلالت دارد.» و بدین صورت علیه شما احتجاج خواهد کرد. این نحوۀ دلالت را دلالت«تضمنى» مىنامند.
نکته: دلالت تضمنى فرع بر دلالت مطابقى است. یعنی تا دلالت تطابقی نباشد، دلالت تضمنی ممکن نمی شود. زیرا دلالت لفظ بر جزء معناى موضوعله پس از دلالت آن بر کل معناى موضوعله صورت مىپذیرد.
3) گونۀ التزام: بدین صورت که لفظ بر معنایى دلالت کند که بیرون از معناى موضوعله، اما همراه با آن است.
مثال: دلالت «نمکدان» بر نمک. اگر کسى از شما بخواهد نمکدانى براى او بیاورید و شما نیز فقط یک نمکدان خالی براى او بیاورید،در این صورت شما را مؤاخذه کرده،خواهد گفت:درخواست نمکدان براى دلالت بر طلب نمک کفایت مىکند و تصریح به نمک لزومى ندارد. این دلالت را دلالت«التزامى»مىنامند.
دلالت التزامى نیز فرع بر دلالت مطابقى است؛زیرا دلالت لفظ بر آنچه بیرون از معناى موضوعله است،پس از دلالت بر خود معناى موضوعله مىباشد.
شروط دلالت التزامی:
1) این دلالت مشروط به آن است که در ذهن میان معناى لفظ و معناى بیرون از آن، تلازم و تقارن باشد.بنابراین،تلازم خارجى میان آن دو، تا وقتى در ذهن رسوخ نکرده است،کفایت نمىکند؛ زیرا اگر میان دو شىء تلازم ذهنى برقرار نباشد،ذهن از یکى به دیگرى منتقل نخواهد شد.
2) این دلالت همچنین مشروط به آن است که تلازم موجود میان معناى لفظ و معناى بیرون از آن،روشن و بیّن باشد؛بدینمعنا که ذهن هنگام تصور معناى لفظ، بدون نیاز به وساطت شىء دیگر،به لازم آن منتقل گردد.
منابع:
منطق. علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. پاورقی، غلامرضا فیاضی و محسن غرویان. ج 1
فایل های صوتی المنطق. استاد علی محمدی خراسانی. قسمت دهم و یازدهم
تحریر منطق، دکتر علی شیروانی
تلخیص: سمیه افتخاری
1. دلالت جوشیدن آب بر اینکه به دمای 100 درجه رسیده
2. دلالت عقربه ساعت بر زمان معین
3.دلالت لفظ میوه بر پوست آن
4.دلالت لفظ قلم بر تمام آنچه قابلیت نوشتن دارد
5.دلالت نوشته بر وجود نویسنده
6.دلالت سرخی چشم بر گریه کردن
7.دلالت ماشین بر راننده آن
8. دلالت کلمه –در عربی- بر قول مفرد
9. دلالت کاغذ یادداشت بر کاغذ یادداشت+ قلم
10. دلالت بوق قطار بر نزدیکی رسیدن آن به ایستگاه