حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

مقدمه

صدرالمتألهین (قدس سره) و بسیاری از فلاسفۀ بعد از او، بحث از علم را بحث از احکام و آثار کلی وجود قلمداد کرده و آن را در قسمت امورعامۀ فلسفه (فلسفۀ اولی) آورده اند. مؤلف قدس سره در توضیح اینکه چرا این بحث از مسائل فلسفه است می فرماید:

موجود مطلق از دو حال بیرون نیست، یا موجودی است که در آن حیثیت قوه و قبول و پذیرش وجود دارد و یا این که فعلیت صرف است. قسم اول همان ماده و امور همراه با آن (مادیات است و قسم دوم همان موجودات مجرد است. از طرفی مجرد بودن مساوق با علم بودن و عالم بودن و معلوم بودن است، زیرا علم چیزی نیست جز حضور مجردی برای مجردی و حضور همان وجود است و وجودِ شیء، خودِ آن شیء است. پس علم همان «وجودِ مجرد» است به اعتبار تعلقش به وجود مجردی (اعم از خودش یا غیرخودش). پس موجود مجرد، از آن جهت که مجرد است، عین علم است، بنابراین بحث از علم و عالم و معلوم، در واقع بحث از یکی از اقسام اولیۀ وجود است و شایسته است در فلسفۀ اولی آورده شود.

 

تعریف علم و اولین تقسیم آن

قبل از تعریف علم، باید وجود آن را اثبات کنیم: ما بالبداهه مصادیق علم را در خود می یابیم و قضیۀ «من علم دارم» یک قضیه وجدانی است، مانند «من خوشحال هستم». قضایای وجدانی جزو قضایای بدیهی هستند. مفهوم علم نیز از اموری که بالوجدان (به طور حضوری) در خود می یابیم به دست می آید (مانند مفهوم خوشحالی یا تشنگی) و برای ترسیم آن در ذهن، نیازی به وساطت مفاهیم دیگر و تعریف نداریم. در واقع علم اساسا تعریف ندارد، زیرا علم اساساً مفهومی ماهوی نیست و جنس و فصل ندارد. علم از معقولات ثانی فلسفی و حاکی از نحوۀ وجودشیء است. پس تعریف علم، همانند تعریف وجود، فقط یک تعریف لفظی است. غرض بیان ویژگی های علم است تا بتوانیم مصادیق آن و خصوصیاتشان را بشناسیم.

 

علم حصولی و علم حضوری

هر شیئی دو جنبه دارد: ماهیت و وجود. وقتی ما به شیئی علم پیدا می کنیم، آن شیء نزد ما (عالم) حاصل می شود. آنچه از شیء نزد ما حاصل می شود، از دو حال خارج نیست: یا ماهیت شیء است بدون وجود خارجی آن (علم حصولی) و یا وجود خارجی (علم حضوری) آن است. بنابراین این تقسیم حاصر است.

وجود ذهنی همان علم حصولی ما به اشیاء است که از طریق حصول صورت و ماهیت آنها نزد ما تحقق می یابد. (مانند تصور آب) در اینجا وجود خارجی با آثاری که دارد (مانند رفع عطش)، در اختیار من قرار نمی گیرد ومن تنها واجد ماهیت آن می شوم.

هر انسانی لااقل به یک چیز علم حضوری دارد و آن «نفس خودش» است. این علم غیر از علم به دست و پا و اعضای بدن است، زیرا انسان حتی در حالت غفلت از همۀ اعضا و جوارحش، از خود بی خبر نیست. این علم حصولی نیست، زیرا: همۀ مفاهیم ذهنی فی نفسه کلی و قابل انطباق بر مصادیق متعددند و شناخت شخصی به گونه ای که «ذاتاً» غیرقابل شرکت باشد، به واسطۀ مفهوم ذهنی ممکن نیست و فقط با وجود خارجی ممکن است، (به عبارت دیگر تشخص اولاً و بالذات فقط از آن وجود است.) در حالیکه ما خود را به نحوی می شناسیم که بر هیچ چیز دیگری منطبق نمی شود جز خود ما.

علم ما به قوا و حالات نفسانی خود (مانند شادی و غم) نیز حضوری است و هنگام تحقق این حالات، آگاهی ما به وجود خارجی این امور است، نه فقط ماهیت آنها.  


منبع:

ترجمه و شرح بدایة الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد 3 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.