حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

المبحث الثانی عشر: فی تقدیم المسند إلیه

مرتبة المسند إلیه : «التقدیم» وذلک لأنَّ مدلوله هو الذی یخطر أولاً فی الذهن ، لأنه المحکوم علیه ، والمحکوم علیه سابق للحکم طبعاً فاستحق التقدیم وضعاً ، ولتقدیمه دواع شتَّى

(1) منها تعجیل المسرَّة – نحو : العفو عنک صدر به الأمر.

(2) ومنها تعجیلُ المساءة – نحو : القصاصُ حکم به القاضی.

(3) ومنها التشویق إلى المتأخر – إذا کان المتقدِّم مشعراً بغرابة.

کقول ابی العلاء المعری: والذی حارت البریة فیه حیوان مستحدثٌ من جماد

(4) ومنها التَّلذُّذ – نحو : لیلى وصلت – وسلمى هجرت

(5) ومنها التَّبرک – نحو : اسمُ الله اهتدیتُ به.

(6) ومنها النَّص على عموم السلب – أو النص على سلب العموم «فعمومُ السلب» یکون بتقدیم اداة العموم  ککلّ – وجمیع على أداة النفى – نحو : کل ظالم لا یُفلح – المعنى : لا یفلح أحد من الظلمة ونحو : کل ذلک لم یکن : أی لم یقع هذا – ولا – ذاک ونحو : کل تلمیذ لم یقصر فی واجبه - «ویسمى شمول النفی» - واعلم : أن (عُموم السلب) یکون النفی فیه لکل فرد وتوضیح ذلک : أنک إذا بدأت بلفظة «کل» کنتَ قد سلَّطت الکلیة على النفی ، وأعملتها فیه – وذلک یقتضی ألا یشذَّ عنه شیء و (سلب العموم) یکون بتقدیم أداة النفی على أداة العموم نحو : لم یکن کلّ ذلک ، أی لم یقع المجموع ، فیحتمل ثبوت البعض ویحتمل نفی کل فرد ، لأنَّ النفَّی یوجه إلى الشمول خاصة ، دون أصل الفعل ویُسمى «نفى الشّمول».

واعلم : أن (سلب العُموم) یکون النَّفی فیه للمجموع غالباً کقول المتنبی: ما کل رأی الفتى یدعو إلى رشدٍ

وقد جاء لعموم النفی قلیلا : قوله تعالى (إن الله لا یحب کل مختال فخور) – ودلیل ذلک : الذوق والاستعمال

(7) ومنها إفادة التَخصیص – قطعاً

اذا کان المسند إلیه مسبوقاً بنفی والمسند فعلا – نحو : ما أنا قلت هذا ؛أی : لم أقله : وهو مقول لغیری ، ولذا : لا یصحّ أن یقال : ما أنا قلت هذا ولا غیری ، لأن مفهوم (ما أنا قلت) أنّه مقول للغیر ، ومنطوق (ولا غیری) کونه غیر مقول للغیر فیحصل التناقض سلباً وإیجاباً

وإذا لم یسبق المسند إلیه نفی – کان تقدیمه محتملا  لتخصیص الحکم به أو تقویته ، إذا کان المسند فعلا  نحو : أنتَ لا تبخل.

ونحو : هو یهبُ الألوف ، فاُنَّ فیه الإسناد مرتین ، إسناد الفعل إلى ضمیر المخاطب : فی المثال الأول ، وإسناد الجملة إلى ضمیر الغائب : فی المثال الثانی.

(8) ومنها کون المتقدم محطّ الانکار والغرابة – کقوله :

أبعدَ المشیب المُنقضى فی الذَّوائب تُحاول وصل الغانیات الکواعب

(9) ومنها سُلوک سبیل الرُّقى – نحو : هذا الکلام صحیح ، فَصیح ، بلَیغ – فاذا قلت «فصیح» بلیغ ، لا یحتاج إلى ذکر صحیح ، وإذا قلت «بلیغ» لا یحتاج إلى ذکر فصیح.

(10) ومنها مُراعاة الترتیب الوُجودی – نحو (لا تأخذُهُ سنةٌ ولا نوم)

 

المبحث الثالث عشر فی تأخیر المسند إلیه

یؤخر المسند إلیه : إن اقتضى المقامُ تقدیم المسند - کما سیجیء ولا نلتمس دواعی للتقدیم والتأخیر إلا إذا کان الاستعمال یبیح کلیهما.

 

 

مبحث دوازدهم: در مقدم نمودن مسندالیه

جایگاه مسند الیه « مقدم بودن» [بر مسند] است. و این بدین جهت است که اولین چیزی که به ذهن خطور می کند معنای آن است چرا که محکوم علیه است (بر آن حکم شده است) ؛ و طبیعتاً، محکوم علیه جلوتر از حکم می آید پس مستحق آنست که در جایگذاری، مقدم باشد.

و برای مقدم بودن آن انگیزه های مختلفی وجود دارد:

1) عجله در شاد کردن، مثل: «العفو عنک صدر به الأمر» ( برای عفو تو، دستور صادر شد)

2) و عجله در ناراحت کردن، مثل: «القصاصُ حکم به القاضی» (برای قصاص، قاضی حکم داد)

3)و ایجاد شوق برای آنچه بعداً خواهد بود وقتی که آن چه اول می آید اشاره به چیز غریب و عجیبی دارد. مثل قول ابوالعلا معری: « والذی حارت البریة فیه حیوان مستحدثٌ من جماد » ( آن چه مردم را سرگردان نمود، حیوان و موجود زنده ای است که از جماد بوجود آمده)

4) و لذت بردن است مثل:« لیلى وصلت – وسلمى هجرت» ( لیلی به وصال رسید و سلمی هجرت نمود).

5)و تبرّک جستن است مانند:« اسمُ الله اهتدیتُ به» (اسم خداست که توسط آن هدایت شدم).

6) و از جمله آن ها(انگیزه مقدم نمودن مسند الیه): تصریح بر عمومیت نفی است یا تصریح بر سلب عمومی.

پس « عمومیت سلب» با مقدم کردن ادات عموم مثل «کلّ» و «جمیع» بر ادات نفی واقع می شود.

مانند: « کل ظالم لا یُفلح» ( هیچ ظالمی رستگار نمی شود) یعنی : هیچ یک از ستمگران رستگار نمی گردد. و مانند:« کل ذلک لم یکن» (هیچ کدام از آنها اتفاق نیفتاد) یعنی: نه این و نه آن (هیچکدام) واقع نشد . مانند: « کل تلمیذ لم یقصر فی واجبه» (هیچ دانش آموزی در تکالیفش کوتاهی نکرد) و این«شمول النفی» نیز نامیده می شود.

و بدان: همانا در عمومیت سلب، نفی برای تمام افراد واقع می شود و توضیحش این است که: بدرستی که وقتی با کلمه «کل» شروع (به سخن) می کنی حتماً کلیّت را بر نفی مسلط نموده ای و درآن اعمال کرده ای  و این اقتضا می کند که چیزی را استثنا نکنی.

 و سلب العموم با مقدم کردن ادات نفی بر ادات عموم واقع می شود مانند: « لم یکن کلّ ذلک» یعنی تماماً واقع نشده، پس (بدین معناست که) ثبوت بعضی محتمل است (کما این که) نفی تمام افراد محتمل است زیرا نفی متوجه شمول(شمول کلّ) به طور خاص می شود بدون این که اصل فعل را در برگیرد و این «نفی شمول» نامیده می شود.

و بدان: بدرستیکه نفی در«سلب عموم»، غالبا برای مجموع است مانند سروده متنبی:

«ما کل رأی الفتى یدعو إلى رشدٍ» (تمام نظرهای جوان به سوی کمال و رشد دعوت نمی کند)

و گاهی برای عموم نفی است : قول خداوند متعال:« إن الله لا یحب کل مختال فخور» ( بدرستی که خداوند هیچ سرکش فخر فروشی را دوست ندارد) و دلیلش: ذوق و کاربرد (در محاورات) است.

7) و از جمله آن ها اِفاده حکم خاص به طور قطعی می باشد هنگامی که نفی قبل از مسند الیه باشد و مسند فعل است مثل :«ما أنا قلت هذا» یعنی من این (مطلب) را نگفتم و آن گفته فرد دیگری است. ولذا صحیح نیست که گفته شود :« ما أنا قلت هذا ولا غیری» (من این حرف را نگفتم و دیگران نگفتند) برای این که مفهوم «من نگفتم» این است که دیگران گفته اند و جمله « و لا غیری»  (دیگران نگفتند) بر این است که گفته دیگری نیست پس تناقض سلب و ایجاب (نفی و اثبات) پیش می آید.

و هنگامی که نفی قبل از مسند الیه نیاید و مسند فعل باشد، احتمال دارد که مقدم بودن مسند الیه برای تخصیص حکم باشد یا احتمال دارد برای تقویت آن حکم باشد.مانند: «أنتَ لا تبخل» ( تو بخل نمی ورزی) ومانند:« هو یهبُ الألوف» (او هزاران را می بخشد).

پس بدرستیکه که در آن دو اسناد وجود دارد:1- اسناد فعل به ضمیر فعل مخاطب در مثال اول، 2- و اسناد جمله به ضمیر غایب در مثال دوم.

8) و از آن ها این است که تقدم، در بر گیرنده انکار و غرابت است، مثل قول:

«أبعدَ المشیب المُنقضى فی الذَّوائب تُحاول وصل الغانیات الکواعب» (آیا پس از پیریِ راه یافته در موهایت برای وصال زنان آوازه خوان می کوشی؟)

9) و از جمله آنهاست: پیمودن راه ترقی است. مانند: « هذا الکلام صحیح فَصیح  بلَیغ» ( این کلام صحیح و فصیح و بلیغ است» پس وقتی گفتی: «فصیح بلیغ» نیاز به آوردن «صحیح» نیست و هنگامی که گفتی:«بلیغ» نیاز به «فصیح» نیست.

10)و از آنها: رعایت ترتیب وجودی است مانند:« لا تأخذُهُ سنةٌ ولا نوم» (نه او را چرت می گیرد و نه خواب)

 

چکیده مطالب:

مسندالیه(مبتدا) قاعدتاً باید مقدم بر مسند باشد. از دلایل این تقدم است:

1- خبر شادی را زودتر دادن (مثل:عفو تو حکمش صادر شد که خبر عفو را زودتر آورده تا شنونده خوشحال شود)

2- خبر ناراحتی را زودتر گفتن(مثل: برای قصاص حکم صادر شد)

3- ایجاد شوق برای شنیدن بقیه سخن در شنونده(مثل: مردم را حیران کرده این موجود ...)

4- لذت بردن از آوردن آن سخن (لیلی به وصال رسید...)

5- از بابت تبرک( «اسم خداوند» من بواسطه آن هدایت شدم)

6- تصریح بر عمومیت نفی یا تصریح بر نفی عمومی

نکته1: عمومیت نفی یا شمول نفی (مثلا آوردن «کل» و «جمع» در ابتدا که تمام افراد را نفی می کند؛ مثل: « کل ظالم لا یُفلح» ( هیچ ظالمی رستگار نمی شود) که همه ظالمین را در بر می گیرد و استثنا ندارد)

نکته2: نفی عمومی یا نفی شمول ( که دو احتمال دارد: 1- بعضی را ثابت کند 2- همه را نفی کند؛ مثل« لم یکن کلّ ذلک» یعنی همه آن واقع نشده یعنی ممکن است بعضی واقع شده باشد و همه را نفی نمی کند مگر در بعضی مواقع که ممکن است همه را نفی کند)

7- افاده تخصیص حکم به طور قطع است (مثل: من این حرف را نگفتم)

8- انکار و غرابت (مثل: سر پیری هوس خوشگذرانی داری؟)

9- پیمودن راه ترقی(مثل: این کلام صحیح فصیح بلیغ است که البته نیازی به آوردن صحیح و فصیح نیست که بلیغ هر دوی آن ها را در بر می گیرد)

10- رعایت ترتیب وجود (خدا را نه چرت و نه خواب در بر می گیرد، چرت اول آمده چون مقدمه ی خواب است).

 

 

مبحث سوم: موخر آوردن مسند الیه

مسند الیه در صورتی موخر می شود که مقام (حالت کلام) جلوانداختن و تقدم مسند را اقتضا کند. – که در ادامه خواهد آمد – و به دنبال اسباب تقدیم و تاخیر (مسند و مسند الیه) نیستیم، مگر زمانی که استعمال آن دو را جایز شمارد.  

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.