حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

تشخص چگونه برای ماهیت حاصل می شود؟ یعنی چه امری ماهیت را خاص کرده و به صورت شخص درمی آورد و صدق آن را بر کثیرین ممتنع می سازد؟

غالب فلاسفه به ویژه تا زمان پیش از صدرالمتالهین معتقد بودند که عامل تشخص در انواع مجرد (غیرمادی) با انواع مادی، تفاوت دارد:

 

عامل تشخص در انواع مجرد

در انواع مجرد، تشخص (فرد خاص بودن) از لوازم نوعیت به شمار می رود. یعنی «یک نوع خاص بودن»، «یک فرد خاص بودن» را به دنبال دارد. انواع مجرد، اساسا بیش از یک فرد نمی توانند داشته باشند و لذا برای مشخص شدن، نیازمند چیزی بیرون از ذات و ماهیت خود نیستند.

حکما می گویند: این انواع (مجرد) به علت فاعلی بسنده کرده و به محض امکان ذاتی، به وجود می آیند.

مقصود از این سخن آن است که: نوع مجرد، برای آن که در قالب فرد خاصی موجود شود، نیازمند ماده ای که حامل امکان استعدادی آن باشد نیست. یعنی نیازی نیست که مادۀ قابلی وجود داشته باشد و آن گاه قوه و استعداد آن ماده تخصص یابد تا آماده پذیرش فرد خاصی از آن ماهیت گردد. به عبارت دیگر، نیازمند مخصصاتی نیست که استعداد خاصی را در آن ماده به وجود آورد که منجر به تشخص یافتن ماهیت و تحقق یک فرد خاص شود. همان علت فاعلی برای موجود شدنش کافی است و به صرف امکان ذاتی، موجود می شود.

 

عامل تشخص در انواع مادی

انواع مادی، به خلاف انواع مجرد، می توانند اشخاص گوناگونی داشته باشند. تشخص این ماهیات، به واسطه «عوارض مشخصه ای» است که بر آنها عارض می شود و مهمترین این عوارض أین، متی و وضع هستند.

البته این طور نیست که فرد خاصی از هر یک از این عوارض (مکان، زمان و وضع) به شیء تشخص دهد، بلکه طیف گسترده ای از هر یک از این عوارض به فرد تشخص می دهد. مثلا بچه ای که به دنیا می آید، از آغاز تولد، نسبت خاصی با زمان دارد، یعنی فرد خاصی از مقوله متی برای آن حاصل می شود. این نسبت آن به آن تغییر می کند (و هر لحظه فرد جدیدی از مقوله متی (زمان) به آن فرد عارض می شود) و تا هنگام مرگ، طیف گسترده ای از این مقوله به تدریج بر او عارض می شود و همین طیف (مجموعه افراد از مقوله متی) است که از عوارض مشخصه آن فرد محسوب می شود، نه تک تک آن اعراض.

به این ترتیب، هر یک از افراد یک ماهیت نوعی مادی، مجموعه عوارضی دارد که اختصاص به خودش دارد، (یعنی فرد دیگری را نمی توان یافت که واجد مجموع آن عوارض باشد) و این مجموعه، صدق آن فرد را بر کثیرین ممتنع کرده و باعث تشخص آن می شود.

 

نظریه درست در مسئله

معلم ثانی و به تبع او صدرالمتالهین معتقدند که تشخص همیشه به وجود است. همانطور که موجود بودن ماهیت به واسطه وجود است و موجودیت مجازا به ماهیت نسبت داده می شود، متشخص بودن ماهیت هم به واسطه وجود است و مجازا به ماهیت نسبت داده می شود.

ماهیت امری فی نفسه امری اعتباری است و بهره ای از واقعیت ندارد. همچنین فی نفسه یک امر کلی است و به هیچ صورت نمی تواند امری متشخص و جزئی را تشکیل دهد (حتی اگر هزاران امر کلی به آن ضمیمه شوند) مگر اینکه چیزی که ذاتا متشخص است به آن ضمیمه شود. این وجود است که بالذات تشخص دارد و ضمیمه شدن وجود به ماهیت است که باعث تشخص ماهیت می شود.

عوارض مشخصه که ذکر شد، عامل و باعث تشخص نیست. ماهیت به واسطه وجود خارجی تشخص می یابد و طبعا ملازم با عوارض ویژه ای هم خواهد بود. این عوارض رتبتا متاخر از وجود شخص (تشخص یافتن ماهیت) هستند و از نشانه ها و علائم تشخص اند، نه عامل آن.  


منابع

ترجمه و شرح بدایه الحکمه، دکتر علی شیروانی، جلد دوم

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.