حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

وقتى لفظى با یک یا چند لفظ دیگر مقایسه شود، این الفاظ متعدد، از دو حال بیرون نخواهند بود:

1- یا همۀ آنها براى یک معنا وضع شده‌اند،که در این صورت«مترادف»خوانده مى‌شوند؛ زیرا یک لفظ در«ردیف» و کنار لفظ دیگر قرار مى‌گیرد، و همه بر یک معنا دلالت مى‌کنند. مانند انسان و بشر، سبب و دلیل، خانه و منزل و سرا.

بنابراین،ترادف عبارت است از: «اشتراک چند لفظ در یک معنا».

2-  یا این الفاظ به گونه‌اى هستند که هر کدام ، براى معناى خاصى وضع شده است که در این صورت «متباین» خوانده مى‌شوند. مانند کتاب، قلم، آسمان، زمین و بسیاری الفاظ دیگر که ما بکار می بریم و هر کدام معنای خاص خود را دارند.

بنابراین، تباین آن است که «به تعداد الفاظ، معنا وجود داشته باشد».

 

تقسیم الفاظ متباین:مثلان،متخالفان،متقابلان 

دانستیم که الفاظ متباینه آن الفاظى را گویند که به تعداد الفاظ، معانى هم متعدد شود و هر لفظى داراى معناى خاص خود باشد و معانى الفاظ مثل خود الفاظ با یکدیگر مغایرت داشته باشد.

تغایر میان دو معنا بر سه نوع و لذا الفاظ متباین نیز به سه دسته تقسیم می شوند : تماثل،تخالف و تقابل.

 

1-تماثل: مثلان دو امرى را گویند که در یک حقیقت مشترک‌اند، وقتی از آن جهت که مشترک هستند ملاحظه شوند:

هما المشترکان فى حقیقة واحدة بما هما مشترکان؛

یعنى به جهت اشتراک آنها در آن حقیقت مورد بررسی قرار گرفته اند.

براى مثال محمد و جعفر- که نام دو شخصى است که در انسانیت اشتراک دارند- از آن جهت که در انسانیت اشتراک دارند، «مثلان»هستند. و نیز انسان و اسب،به اعتبار اشتراکشان در حیوانیت «مثلان» خوانده مى‌شوند.

اما اگر اشتراک محمد و جعفر در انسانیت، و نیز اشتراک انسان و اسب در حیوانیت لحاظ نشود، و ویژگیهاى خاص هریک از آنها لحاظ شود، آنها «متخالف»خوانده مى‌شوند.

نکته: بداهت عقل حکم مى‌کند که اجتماع مثلان محال است. (یعنی مثلا انسان و اسب در یک موضوع جمع نمی شوند.)

 

2- متخالفان دو امر متغایراند وقتی از آن جهت که متغایر هستند ملاحظه شوند:

هما المتغایران من حیث هما متغایران؛

یعنى به لحاظ مغایرتى که با هم دارند،متخالف خوانده مى‌شوند.

مانند انسان و اسب از آن جهت که انسان و اسب هستند- نه از آن جهت که در حیوانیت اشتراک دارند- و نیز مانند آب و هوا،آتش و خاک،  سیاهى و شیرینى، بلندى و نازکى،شجاعت و بزرگوارى، سفیدى و گرما.

  

نکته1: اجتماع دو امر متخالف در محل واحد،اگر از زمرۀ صفات باشند،امرى ممکن است؛ مانند سیاهى و شیرینی که در خرما جمع مى‌شوند.

 

نکته2: از آنچه گفته شد روشن می شود که انسان و اسب، از آن جهت که یکى انسان و دیگرى اسب است، و دو نوع جداگانه را تشکیل مى‌دهند،«متخالف»خوانده مى‌شوند؛ و از آن جهت که هردو حیوان‌اند و در جنس خود مشترک‌اند،«مثلان»نامیده مى‌شوند.

این سخن در امورى چون پنبه و برف، حیوان و گیاه، درخت و سنگ نیز صادق است.

 

3-متقابلان دو معناى متنافر و گریزان از هم هستند که اجتماعشان در محل واحد از یک جهت و در یک زمان محال است:

هما المعنیان المتنافران اللذان لا یجتمعان فى محل واحد من جهة واحدة فى زمان واحد

مانند انسان و ناانسان، کور و بینا، پدرى و فرزندى، سیاهى و سفیدى. 

در تقابل،منع مطلق اجتماع را نداریم، بلکه محال بودن اجتماع فقط با شرط خاص است و آن اجتماعى است که سه قید دارد: الف-در محل واحد باشد ب-از جهت واحد باشد ج-در زمان واحد باشد.

 

توضیح:

الف: انسان و لا انسان دو مفهومى هستند که در شیئى واحد (محل واحد) جمع نمى‌شوند یعنى محال است که شیئى واحد، هم انسان و هم ناانسان باشد و نیز نابینا و بینا که اجتماعشان در موضوع واحد محال است یعنى ممکن نیست یک شخص واحد، هم نابینا باشد و هم بینا.

ب:پدری و فرزندی: امکان ندارد که شخصِ واحد، از جهتِ واحد و نسبت به یک نفر، هم پدر او باشد و هم فرزند او.

(ما از دو جهت مختلف ممکن است -زیرا یک شخص می تواند پدر یک نفر، و فرزند یک نفر دیگر باشد-)

ج: گرما و سرما:  که اجتماعشان در محل واحد و در زمان واحد ممکن نیست یعنی یک شیء نمی تواند در یک زمان واحد، هم گرم باشد هم سرد. 

(اما در دو زمان ممکن است- چرا که گاهى جسم در یک زمان سرد است و در زمان دیگر گرم مى‌شود-)

 


 منابع: 

- منطق علامه مظفر. ترجمه و اضافات، دکتر علی شیروانی. ج1

-شرح منطق مظفر، علیمحمدی خراسانی، ج1

-تحریر منطق، دکتر علی شیروانی

 

تلخیص: نگین افتخاری 

نظرات  (۲)

  • سید حامد فرهنگ
  • منظور از "ذوات" چیست؟
    طبق متن کتاب:
    "دانسته میشود که تخالف به اشیایی که قابل اجتماع با یکدیگرند اختصاص ندارد با آنکه برحسب اصطلاح نه متقابلند و نه متماثل"
    میشه منظور از اجتماع رو بیان کنید و یک مثال ازش بزنید.
  • نگین افتخاری
  • سلام
    توضیح مختصر:
    ذوات جمع ذات هست و ذاتی، آن چیزی است که جزو خودِ شیء است و از بیرون به آن ملحق (عارض) نشده و ما شیء را بدون آن نمی توانیم تصور کنیم. مثلا خیسی، ذاتیِ آب است ما نمی توانیم آبی تصور کنیم که خیس نباشد. اما مثلا گِل آلود بودن، یک صفت است که یر آب عارض می شود.
    وقتی گفته می شود اجتماع، باید در صفات باشد نه ذوات، یعنی دومی مد نظر است.
    (مفصّل این مفاهیم، در درسهای آینده خواهد آمد).


    منظور از اجتماع، یعنی باهم بودن چند صفت در یک شیء واحد.

    مثلا دو صفت سیاهی و شیرینی در یک شیء واحد مثل خرما، باهم اجتماع دارند.
    اما اگر این اجتماع در صفات نباشد، نمی توان دو شیء را متخالف نامید.

    مثلا سنگ و درخت در یک شیء واحد جمع نمی شوند: شیئی نداریم که هم درخت باشد و هم سنگ. (سنگ بودن یا درخت بودن، ذاتِ این اشیاء است) لذا گفته می شود که اجتماع دو شیء متخالف اگر از صفات نباشد، محال است.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.