حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

حوزه علمیه کوچک ما

آموزش ادبیات عربی، منطق؛ فلسفه و عرفان اسلامی به نحو اجمالی و سبک سنتی حوزات علمیه

۴۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

فقیه آل محمد حضرت امام جعفر بن محمد الصادق صلوات الله و سلامه علیه:

مُعَلِّمُ الخَیرِ تَستَغفِرُ له دَوابُّ الأرضِ و حیتانُ البَحرِ و کُلُّ صَغیرَةٍ و کبیرَةٍ فی أرضِ اللهِ و سَمائِهِ

بحارالانوار 2-17

 

 

مُعَلِّمُ :اسم-مفرد-مذکر-ثلاثی مزید-مشتق ،اسم فاعل-منصرف-معرفه-متصرف-معرب-غیرمصدر /مبتدا مرفوع

الخَیرِ : در احادیث قبل گفته شده/ مضاف الیه و مجرور

تَستَغفِرُ : فعل-مفرد-مذکر-مخاطب-ثلاثی-مزید-معرب-معلوم-متصرف/خبر معلم، فعل مرفوع

له : جار و مجرور

دَوابُّ : اسم-جمع مکسر-مونث-معرب-معرفه-غیرمصدر-منصرف-جامد-متصرف ؟ /فاعل و مرفوع

الأرضِ : اسم-جامد-مفرد-مونث-معرب-معرفه-منصرف-متصرف-غیر مصدر/مضاف الیه ومجرور

 

و حیتانُ : اسم-جمع مکسر حوت-مونث-معرب-معرفه-منصرف-متصرف-غیرمصدر-جامد /فاعل و مرفوع عطف به واو

البَحرِ : اسم-مفرد-معرفه-معرب-غیرمصدر-جامد-منصرف-سالم-مذکر/مضاف الیه و مجرور

 

و کُلُّ : اسم-تساوی در تذکیر و تانیث-جامد-غیر متصرف-منصرف-مفرد-معرب-معرفه-صحیح الاخر/فاعل و مرفوع

صَغیرَةٍ وکبیرَةٍ : اسم-مفرد-مونث-مشتق-منصرف-نکره-متصرف-غیر مصدر-معرب/مضاف الیه و مجرور

أرضِ : تجزیه در بالا گفته شد/مجرور به حرف جر

اللهِ :لفظ جلاله/مضاف الیه و مجرور

 

و سَماء : اسم-مفرد-معرب-منصرف-معرفه-مونث-جامد-غیرمصدر-متصرف/مجرور به حرف جر _با واو عطف

هِ : اسم-ضمیر-مفرد-مذکر غایب-مبنی-معرفه-غیر منصرف-غیر متصرف-غیر مصدر/مضاف الیه و مجرور به اعراب محلی

 

امام صادق علیه السلام:

برای آموزگار خوبی ها، جنبندگان زمین و ماهیان دریا و هر ریز و درشتی در زمین و آسمان خدا، طلب آمرزش می کنند.

 

قال رسول الله صل الله علیه و آله  و سلم :

أقلُّ ما یکونُ فی آخَرِ الزَّمانِ أخٌ یُوَثَّقُ بِهِ أو دِرهَمٌ مِن حلالٍ

تحف العقول صفحه 53

 

أقل: اسم تفضیل، غیر مصدر ، مشتق، مذکر، معرفه، معرب/مبتدا

ما : اسم موصول، مبنی برسکون /مضاف الیه

جمله یکونُ فی آخَرِ الزَّمانِ صله ما است و ضمیرعائد صله در یکون مستتر است

یکون : از افعال ناقصه، مضارع، مفرد مذکر غایب/فعل و فاعل

فی: حرف جر، مبنی بر سکون، عامل ، محلی از اعراب ندارد

آخر : اسم تفضیل، مشتق، مذکر، معرفه به اضافه،معرب/مجرور

الزمان: اسم، غیر مصدر، جامد، مذکر،معرفه به ال، معرب / مضاف الیه

اخ: اسماء ستّه،مذکر، جامد، نکره، معرب/ خبر

جمله یوثق به صفت است برای اخ

یوثق: فعل، مضارع، مفرد مذکر غایب،مجهول، معتل، مثال واوی/فعل و نائب فاعل

ب: حرف جر

ه: ضمیر متصل، مفرد مذکر غایب، مبنی/ مضاف الیه و مجرور

أو: حرف عطف

درهم : اسم ، غیر مصدر،جامد، مذکر، نکره؛ معرب/معطوف

شبه جمله من حلال صفت است برای درهم

من: حرف جر، عامل

حلال:اسم، غیر مصدر، جامد، مذکر، نکره، معرب/مجرور

 

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

در آخر الزمان کمترین چیزی که هست برادر مورد وثوق و درهمی پول حلال است.

 

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُهُ یَرَى مَا لَهُ مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَر

ارشاد القلوب(دیلمی) ج 1 ، ص 18

 

ف:فاء استیناف- محلی از اعراب ندارد

إنّ:حرف مشبه بالفعل- عامل

أحدَ: اسم - مفرد- مذکر- جامد- معرب- معرفه به اضافه / اسم إن و منصوب

کُم:ضمیر متصل مجروری- مفرد مذکر مخاطب / مضاف الیه محلا مجرور

إذا: حرف ظرفیه شرطیه 

إذا مات:خبر إن محلا مرفوع

 

مات: فعل ماضی- مفرد مذکر غایب- ثلاثی مجرد- معتل، اجوف واوی- لازم- مبنی- معلوم / فعل و فاعل هو مستتر، جمله شرط

 

ف:حرف ربط- غیر عامل

قد: حرف تحقیق- غیر عامل

قامت: فعل ماضی- مفرد مونث غایب- ثلاثی مجرد- معتل، اجوف واوی- لازم- مبنی- معلوم / فعل

قیامت: اسم- مفرد- مونث- جامد- معرب- معرفه به اضافه / فاعل قامت

ه: ضمیر متصل مجروری/ مضاف الیه محلا مجرور

 

فقد قامت قیامته: جواب شرط محلا مجزوم

 

یری: فعل مضارع- مفرد مذکر غایب- ثلاثی مجرد- معتل، ناقص یایی- منقوص- متعدی- معلوم / فعل و فاعل هو مستتر

ما: اسم موصول - مبنی / مفعول به یری

ما له من خیر او من شر: مفعول به یری محلا منصوب

 

له: جار و مجرور متعلق به هو مستتر

من: حرف جر- غیر عامل

خیر: اسم- مفرد- مذکر- مشتق: اسم تفضیل- معرب- نکره / مجرور به حرف جر

أو: حرف ربط- غیر عامل

شر:اسم- مفرد- مذکر- مشتق: اسم تفضیل- معرب- نکره / مجرور به حرف جر

 من خیر و من شر: متعلق به یری

 

 

همانا هرگاه یکى از شما بمیرد، قیامتش برپا مى ‏شود و خوبى‏ ها و بدى ‏هاى خود را مى‏ بیند.

 

رسول الله صلی الله علیه و آله:

 مِن سَعادَةِ ابنِ آدَمَ اسْتِخارَةُ اللّه‏ِ و رِضاهُ بِما قَضَى اللّه‏ُ و مِن شِقْوَةِ ابن آدَمَ تَرکُهُ اسْتِخارَةَ اللّه‏ِ و سَخَطُهُ بِما قَضَى اللّه‏ُ ؛

تحف العقول ص 55

 

مِن:حرف جر- عامل

سعادة: اسم- مفرد- مؤنث- جامد مصدری- معرفه - معرب / مجرور به حرف جر

من سعادة ابن آدم : خبر مقدم

 

ابن: اسم- مفرد- مذکر- جامد-معرفه؟- معرب  /مضاف الیه و مجرور؟

آدم: اسم- مفرد- مذکر- جامد-معرفه - معرب /مضاف الیه و مجرور

استخارة: اسم- مفرد- مؤنث لفظی- مشتق، مصدر باب استفعال- معرفه به اضافه- معرب / مبتدا و مرفوع

الله : لفظ جلاله / مضاف الیه و مجرور

 

و:حرف عطف- غیر عامل

رضا: اسم- مفرد- مذکر- جامد مصدری- معرفه به اضافه- معرب- مقصور/ معطوف به استخارة ، مبتدا تقدیرا مرفوع

ه: ضمیر متصل مجروری- مفرد مذکر غایب / مضاف الیه و مجرور (مرجع ضمیر الله)

 

بِ: حرف جر

ما: اسم موصول- مبنی / مفعول به قضی؟

قضی: فعل ماضی- مفرد مذکر غایب- ثلاثی مجرد- معتل، ناقص یایی- متعدی؟- معلوم / فعل

الله: لفظ جلاله / فاعل قضی و مرفوع

 

و: حرف عطف

من: حرف جر

شقوة: اسم- مفرد- مونث- جامد مصدری- معرف به اضافه- معرب / مجرور به حرف جر، متعلق به ضمیر ه

ابن آدم: مانند بالا / مضاف الیه و مجرور

من شقوة ابن آدم: خبر مقدم در محل رفع

 

ترکُ: اسم- مفرد- مذکر- جامد مصدری- معرفه به اضافه- معرب / مبتدا و مرفوع

ه: مانند بالا / فاعل ترک (مصدر به عنوان عامل عمل می کند)

استخارةَ: مانند بالا / مفعول ترک

الله: لفظ جلاله / مضاف الیه و مجرور

 

و: حرف عطف

سخطُ: اسم مفرد- مذکر- جامدمصدری- معرفه به اضافه- معرب / مبتدا و مرفوع عطف به ترکُ

ه: مانند بالا / فاعل سخط

بِ: حرف جر

ما : اسم موصول

قضی: مانند بالا/ فعل

الله: لفظ جلاله / فاعل قضی و مرفوع

بما قضی الله: مفعول به سخطُ و محلا منصوب

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

از سعادت فزرند آدم، طلب خیر کردن او از خدا و رضایت به آنچه خداوند مقدر کرده است و از شقاوت (بدبختی) او این است که طلب خیر کردن را ترک کند و به آنچه خداوند مقدر کرده است، ناخشنود باشد.

 موارد قانونی داریم که : "تَقدیمُ ماحَقُهُ التَاخیرُ یُفیدُ الحَصرَ" یعنی مقدم داشتن (جلوانداختن) آنچه حقش آن بوده که که عقب تر بیاید ، معنای حصر می دهد.

مثل ایاک نعبد که درآن ک مفعول بوده و باید بعد از فعل می آمده ولی بر فعل مقدم شده و لذا به صورت منفصل (ک --> ایاک) آمده، لذا در معنا می بینیم که کلمه "فقط" اضافه شده یعنی ایاک نعبد را معنا می کنند : فقط تو را می پرستیم .

در ا ین حدیث هم "بالتعلیم ارسلت" در اصل "ارسلت بالتعلیم" بوده که چون جارومجرو بر عامل خودش که فعل است مقدم شده در معنا به صورت حصری معنا می شود : فقط به تعلیم فرستاده شدم 
یا:
 این است و جز این نیست که به تعلیم فرستاده شدم.

از همین جهت عرض شد نکته مهمی است چون رسالت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را در تعلیم حصر می کند.

حدیث شماره 23

اصل در مبتدا این است که معرفه باشد، پس چرا در این حدیث انسان نکره است؟

جواب این که یکی از مُسَوِِّغ (مجوز) های ابتدا به نکره آن است که نفی بر آن مقدم شود و اینجا همینطور است مثل: آیه شریفه "مامن دابة الا هو آخذ بناصیتها "که "دابة" در آن نکره است ولی اسم ما واقع شده است.
حدیث شماره 21


اصل در مبتدا این است که معرفه باشد تا خبر دادن از آن مفید باشد و در این حدیث حراره که در اصل مبتدا است نکره است و لذا باید مسوغ داشته باشد ، مسوغات ابتدا به نکره در مبادی العربیه جلد چهارم درس ششم آمده است و در اینجا مقدم شدن جار و مجرور بر آن است.
حدیث شماره 22


مای مشبهه به لیس همانطور که از اسمش پیداست مانند لیس عمل می کند (ما و لای مشبهتین به لیس در بحث نواسخ مبتدا و خبر)، ما در این حدیث حرف عامل و از نواسخ است.
به این ما مای حجازیة هم می گویند.

ما ناسخه یعنی سر مبتدا و خبر می آید و آنها را نسخ می کند ، در این حدیث، انسان در اصل مبتدا بوده است که حالا اسم ما شده است.


حدیث شماره 21

هنگامی که اسم جلاله خداوند متعالی یعنی الله ، منادا واقع می شود گاهی به خاطر احترام حرف ندا را حذف و به جایآن میم مشدده در انتهای کلمه الله می آورند که دلالت بر تعظیم (بزرگداشت) دارد پس در واقع اللهم همان یا الله بوده که به این شکل درآمده است.


در ترکیب می گویئیم:

الله : لفظ الجلالة منادى مبنی بر الضم در محل نصب.

م : حرف مبنی بر الفتح، جانشین (یاء) نداء = یا الله.


حدیث شماره 19

بعد از اعداد معمولا تمیز آنها می آید که منصوب است مثل: و واعدنا موسی ثلاثین لیله که در آن لیله تمیز و منصوب است.


به این نوع بدل که با الفاظ بعد از خود تمامی اجزای مبدل­ منه را تشکیل می­دهند ، بدل تفصیل هم می گویند.
علامت آن و روش تستش هم این است که می توانیم جای مبدل منه ، بدل را بگذاریم که اینجا می شود:
العلوم الْفِقْهُ وَ الطِّبُّ وَ النَّحْوُ وَ النُّجُومُ


در این حدیث، الفقه بدل بعض از کل است و مبدل منه آن اربعه می باشد و طب و نحو و نجوم معطوف به آن و لذا آنها هم در معنا بدل بعض از کل هستند.

حدیث شماره 18

 

حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

لَوْ أُتِیتُ بِشَابٍ‏ مِنْ ‏شَبَابِ‏ الشِّیعَةِ لَایَتَفَقَّهُ ‏فِی‏ الدِّینِ لَأَوْجَعْتُهُ

المحاسن، ج‏1، ص 228

 

لَوْ: حرف شرط – مبنی بر سکون - عامل

أُتِیتُ: فعل – ماضی – مفرد مذکر غایب – ثلاثی مجرد – معتل (ناقص یایی) – متعدی – مجهول /فعل و فاعل – فعل شرط محلا مجزوم

ب: حرف جر– مبنی بر کسر – عامل

شابّ: اسم – صحیح الاخر – غیرمصدر - مشتق – اسم فاعل (ثلاثی مجرد از شبب) – مفرد – مذکر – نکره – معرب / مجرور به حرف جر. (جار و مجرور متعلق به أتیت)

مِنْ: حرف جر– مبنی بر سکون – عامل

‏شَبَابِ‏: اسم – صحیح الاخر – غیرمصدر - مشتق – اسم فاعل - مذکر - جمع مکسر – معرفه به اضافه – معرب / مجرور به حرف جر – جار و مجرور متعلق به أتیت

الشِّیعَةِ: اسم – صحیح الاخر – غیرمصدر – جامد – اسم جمع ؟ – مونث – معرفه به ال- معرب / مضاف الیه

لا: حرف نفی – غیرعامل – مبنی بر سکون

لَایَتَفَقَّهُ: فعل – مضارع منفی – مفرد مذکر غایب – ثلاثی مزید باب تفعّل – سالم – متعدی – معلوم / فعل و فاعل (ضمیر مستتر هو)

‏فِی: حرف جر – مبنی بر سکون – عامل

الدِّینِ: اسم – صحیح الاخر – غیرمصدر – جامد – مذکر- مفرد – معرفه به ال – معرب / مجرور به حرف جر – جار و مجرور متعلق به لایتفقّه

لَایَتَفَقَّهُ ‏فِی‏ الدِّینِ: جمله حالیه – محلا منصوب

ل: حرف – لام تاکید؟ - مبنی بر فتح - غیرعامل

أَوْجَعْتُ: فعل – ماضی – متکلم وحده – ثلاثی مزید باب افعال – معتل (مثال واوی) – متعدی – معلوم / فعل و فاعل ضمیر بارز تُ – جواب شرط – محلا مجزوم

هُ: اسم - ضمیر متصل نصبی – مفرد مذکر غایب / مفعول به

 

امام باقر علیه السلام:

اگر جوانى از جوانان شیعه را نزد من بیاورند که در دین تفقه (فهم عمیق) نمی کند، او را حتما تنبیه می کنم.

 

 

 

امام صادق علیه السلام:

انُّ الرَّجلَ اذا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام شیَّعَهُ سَبعُمِاَةِ مَلَکٍ

مستدرک الوسایل/ج10/ص249

 

 

انُّ :حرف مشبه بالفعل-عامل-مبنی بر فتح

ال:حرف غیر عامل

رجلَ :اسم-صحیح-جامد-مفرد-مذکر-معرفه-معرب-متصرف/اسم انّ منصوب

اذا :حرف؟

خَرَجَ :فعل ماضی-مفرد مذکر غایب-ثلاثی مجرد-سالم-لازم-معلوم/خبر ان محلا مرفوع؟

من منزل:جار و مجرور

مِنْ :حرف عامل

مَنْزِلِ:اسم-صحیح-غیرمصدر-مشتق-مفرد-مذکر-معرفه به اضافه-معرب/مجرور به حرف جر

هِ :ضمیر مفرد مذکر غایب-معرفه-مبنی/مضاف الیه

یُرِیدُ : فعل مضارع-مفرد مذکر غایب-ثلاثی مزید باب افعال؟-مهموز-متعدی-معلوم/فعل و فاعل هو

زِیَارَةَ : اسم-صحیح-غیرمصدر-مشتق-مفرد-مونث-معرفه به اضافه-معرب/مفعول به منصوب

قَبْرِ : اسم-صحیح-غیرمصدر-جامد-مفرد-مذکر-معرفه به اضافه-معرب/مضاف الیه

الْ:حرف غیر عامل

حُسَیْنِ :اسم علم-صحیح-غیرمصدر-مشتق-مفرد-مذکر-معرفه-معرب/مضاف الیه

 

علیه السلام :؟  این دوتا کلمه با هم نقشی داره؟

علیه: جارو مجرور

علی:حرف عامل-مبنی

ه : ضمیر مفرد مذکر غایب-معرفه-مبنی/مضاف الیه

السلام: اسم-صحیح-مصدر-مشتق-مفرد-مذکر-معرفه-معرب/؟

شیَّعَ: فعل ماضی-مفرد مذکر غایب-ثلاثی مزید باب تفعیل-معتل-متعدی-معلوم/فعل

هُ: ضمیر مفرد مذکر غایب-معرفه-مبنی/مفعول به منصوب

سَبعُمِاَةِ : اسم-عدد/نقش؟

مَلَکٍ: اسم-صحیح-غیرمصدر-جامد-مفرد-مذکر-نکره-معرب/تمیز منصوب

 

امام صادق علیه السلام:

همانا هرگاه شخصی از خانه خود برای زیارت قبر امام حسین علیه السلام خارج میشود هفتصد فرشته او را همراهی می کنند.

 

 

 قالَ(صلى الله علیه وآله):

 سَیَأتی زَمانٌ عَلى اُمتَّی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ کَما یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذّئْبِ، إبْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَهِ أشْیاءَ: الاْوَّلُ: یَرَفَعُ الْبَرَکَهَ مِنْ أمْوالِهِمْ، وَالثّانی: سَلَّط اللّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً جائِراً، وَالثّالِثُ: یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلا إیمان.

مستدرک الوسائل: ج 11، ص 376

 

 

سَ: (حرف سین و سوف=حروف استقبال) بر سرفعل مضارع آن را به مستقبل می برد

یَأتی :فعل مضارع ، مفرد مذکر غایب، متعدی  ، معلوم ، معرب ،ثلاثی مزید باب افعال/فعل

 زَمانٌ : اسم ، جمع مکسر ازمنه ، غیرمصدر، جامد، مؤنث ، متصرف ، نکره ،معرب /فاعل یأتی

 عَلى :حرف جرّ عامل

 اُمتّی :اسم،غیرمصدر، جامد، مؤنث ، متصرف ، معرفه به اضافه ،معرب / مجرور به حرف جر ، یاء متکلم مضاف الیه و محلاً مجرور

 یَفِرُّونَ:فعل مضارع،جمع مذکر غایب،متعدی ،معلوم ، معرب ،ثلاثی مزید باب افعال،صحیح ومضاعف فَرَّ یَفرُّ/فعل ، فاعل هو مستتر

 مِنَ : :حرف جرّ عامل

 الْعُلَماءِ : اسم، جمع مکسر عالم ،غیرمصدر، جامد، مؤنث ، متصرف ، معرفه به ال ،معرب / جار و مجرور متعلق به یَفِرُّونَ

 

کَما : جار و مجرور، ما موصول

 یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ:جمله صله محلی از اعراب ندارد

 یَفِرُّ : فعل مضارع،مفردمذکر غایب،متعدی ،معلوم ، معرب ،ثلاثی مجرد صحیح ومضاعف فَرَّ یَفرُّ/فعل

 الْغَنَمُ : اسم ،مفرد ،غیرمصدر، جامد، مؤنث ، متصرف ، معرفه به ال ،معرب /فاعل و مرفوع

 مِنَ : حرف جرّ عامل

 الذِّئْبِ:اسم ،غیرمصدر، جامد، مذکر ، متصرف ، معرفه به ال ،معرب     / جار و مجرور متعلق یَفِرُّ

 

إبْتَلاهُمُ: فعل ماضی،جمع مذکر غایب، متعدی ،معلوم،معرب ،ثلاثی مزید باب افتعال/فعل و هم مفعول به

  اللّهُ : لفظ جلاله / فاعل ابتلا

 بِثَلاثَهِ : اسم ،غیرمصدر، جامد، مؤنث ، متصرف ، معرفه به اضافه ،معرب / جار و مجرور

أشْیاء:   اسم،جمع مکسر شیء ،غیرمصدر، جامد، مؤنث ، متصرف ، نکره غیر منصرف / بعد از عدد معدود «تمیز » است و منصوب

الاْوَّلُ: اسم ،غیرمصدر، مشتق، مذکر ، متصرف ، معرفه به ال ،معرب  ترنیبی / مبتدا و مرفوع  یا (بدل جز از کل ثَلاثَهِ ؟؟)

 

یَرَفَعُ الْبَرَکَهَ مِنْ أمْوالِهِمْ: جمله خبر محلاً مرفوع

یَرَفَعُ : فعل مضارع،مفردمذکر غایب،متعدی ،معلوم ، معرب ،ثلاثی مجرد ،صحیح و سالم/فعل فاعل هومستتر

الْبَرَکَهَ :    اسم، مفرد ،مصدر، جامد ،مونث، متصرف ، معرفه ،معرب /م به منصوب 

 مِنْ : : حرف جرّ عامل

 أمْوالِهِمْ: اسم، جمع مکسر مال ،غیرمصدر، جامد، مذکر ، متصرف ، معرفه به اضافه ،معرب / جار ومجرور متعلق به یرفعُ

 

وَ: واو عطف

 الثّانی: اسم ،غیرمصدر، مشتق، مذکر ، متصرف ، معرفه به ال ،معرب  ترنیبی    /مبتدا و مرفوع

 سَلَّط اللّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً جائِراً: جمله خبر محلاً مرفوع

 سَلَّط : فعل ماضی،مفردمذکر غایب،متعدی ،معلوم ، معرب ،ثلاثی مزید باب تفعیل ،صحیح و سالم/فعل

 اللّهُ : لفظ جلاله / فاعل سلّط

عَلَیْهِمْ :جار و مجرور متعلق سلّط

سُلْطاناً : اسم، مفرد،غیرمصدر، جامد، مذکر ، متصرف ، نکره ،معرب  /م به و منصوب

جائِراً:    اسم، مفرد ،غیرمصدر، مشتق ، مذکر ، متصرف ، نکره ،معرب /حال منصوب  ؟؟ صفت سلطاناً

 

وَ:عطف

الثّالِثُ: اسم ،غیرمصدر، مشتق، مذکر ، متصرف ، معرفه به ال ،معرب  / مبتدا و مرفوع

یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلا إیمان: جمله خبر محلاً مرفوع

 یَخْرُجُونَ : فعل مضارع،جمع مذکر غایب،متعدی ،معلوم ، معرب ،ثلاثی مجرد ،صحیح و سالم/فعل فاعل هو مستتر

مِنَ الدُّنْیا : الدُّنْیا : اسم ،غیرمصدر، مشتق(زیرا صفتی بر وزن فُعلی بوده که اعلال شده دُنُوَ= دنیا )، مؤنث ، متصرف ،معرفه به ال،مبنی  / جار و مجرور متعلق به یَخْرُجُونَ

بِلا إیمان: إیمان: اسم ،مصدرثلاثی مزید باب افعال ، جامد، مذکر ، متصرف ، نکره ،معرب / جار و مجرور متعلق به یَخْرُجُونَ

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله:

زمانى بر امّت من خواهد آمد که مردم از علماء گریزان شوند همان طورى که گوسفند از گرگ گریزان است، خداوند چنین جامعه اى را به سه نوع عذاب مبتلا مى گرداند: 1 ـ برکت و رحمت خود را از اموال ایشان برمى دارد. 2 ـ حکمفرمائى ظالم و بى مروّت را بر آن ها مسلّط مى گرداند. 3 ـ هنگام مرگ و جان دادن، بى ایمان از این دنیا خواهند رفت.

 

 

 

 

کِلا المَجلِسَینِ اِلی خیرٍ أمّا هؤلاءِ فیَدعونَ اللهَ و أمّا هؤلاءِ فیتعَلَّمونَ و یُفَقَّهونَ الجاهِلَ هؤلاءِ أفضَلُ بالتَّعلیمِ اُرسِلتُ.


(در کتاب بحارالانوار ، علامه مجلسی نقل می کنند روزی نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم وارد مسجد شدند دیدند دو گروه داخل مسجدند گروهی به عبادت و گروهی به علم آموزی سپس ایشان حدیث بالا را فرمودند و خودشان به جمع علم آموزان پیوستند و با آنان نشستند )

 

کِلا :اسم-غیر مصدر-مذکر-معرفه-مبنی/ مبتدا

المَجلِسَینِ :اسم-غیرمصدر-جامد ؟-مذکر-متصرف-معرفه-منصرف-معرب-سالم-ثلاثی مزید /مضاف الیه

اِلی خیرٍ : تجزیه هر دو کلمه قبلا انجام شده/ جار و مجرور و خبر و محلا مرفوع" (هر دو مجلس خیر است) با معنی هم سازگار است.

 

أمّا : حرف-غیرعامل

هؤلاءِ : اسم-جمع-تساوی در تذکیر و تانیث-مبنی-غیر مصدر-معرفه /مبتدا

فیَدعونَ : فعل-جمع-مذکر-غایب-ثلاثی مجرد-معتل-مضارع-معرب-متعدی-متصرف/ فعل و فاعل

الله :لفظ جلاله / مفعول به

و أمّا هؤلاءِ : گفته شد / مبتدا

فیتعَلَّمونَ : فعل-جمع-مذکر-غایب-مضارع-سالم-لازم-معرب-معلوم-متصرف-ثلاثی مزید / فعل و فاعل

و یُفَقَّهونَ : فعل-جمع-مذکر-غایب-مضارع-سالم-معرب-متعدی-متصرف-ثلاثی مزید/ فعل و فاعل

الجاهِلَ : اسم-مفرد-مشتق-غیر مصدر-معرفه-منصرف-متصرف-مذکر-معرب-سالم/ مفعول به

هؤلاءِ : گفته شد

أفضَلُ : اسم-مشتق-اسم تفضیل- منصرف-سالم-معرفه-غیر مصدر-معرب-سالم-متصرف/ خبر مرفوع

التَّعلیمِ : اسم-مصدر-جامد-مفرد-تساوی در تذکیر و تانیث-معرفه-سالم-منصرف-متصرف/ مجرور به حرف جر

اُرسِلتُ : فعل-مجهول-متکلم وحده-ثلاثی مزید-سالم-متصرف-مبنی-متعدی/فعل و نایب فاعل

 

سوال : باالتعلیم به صورت جار و مجرور اعراب محلیش چیه و نقشش چیه ؟

 

هر دو مجلس نیک است.آن گروه خدا را می خوانند و آن گروه می آموزند و مطالب را به نادانان می فهمانند. این گروه آموزشگران برترند، من برای آموزشگری فرستاده شده ام.(بعد درکنار گروه علمی نزول اجلال فرمودند.)

 

 

جمله بعد از نکره همیشه صفت واقع می شود و به آن جمله وصفیه می گویند و بعد از معرفه همیشه حال و به آن جمله حالیه می گویند و در هر دو حالت اعرابشان محلی است .


اینجا هم "یقوم بازاء الحق" صفت است برای باطل . یعنی باطلی که اینچنین صفتی دارد که مقابل حق قیام کرده.(لَیْسَ مِنْ باطِلٍ یَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ...)


"مِن" از  حروف زائده در معنا است. این حروف فقط تأکید مضمون جمله را افاده می کنند و مانند حروف غیر زائد عمل لفظی دارند ، مثل«ما الله بغافل». که «باء» در بغافل حرفی است که معنای جدیدی افاده نمی کند و فقط  برای تأکید نفی غفلت از ذات باری تعالی (که مضمون جمله می باشد) آمده است.


علامت زائده بودن یک حرف آن است که با حذف آن معنا تغییری نمی کند.

حروف جرّی که زاید باشند و دلالت بر معنایی نکنند، تأکید جمله را می رسانند:
(لَیْسَ مِنْ باطِلٍ یَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ...)

حدیث 14

اسم غیرمتصرف اسمی است که در جمله های مختلف تنها یک شکل دارد و نتوانیم ازآن مثنی ، جمع ، مصغر و منسوب بسازیم. 
اسم های غیرمتصرف عبارتند از: ضمیر، اسم اشاره، موصول، اسم شرط، اسم استفهام، کنایه، ظرف، اسم فعل و عدد.

«مَن» از کلمات مجازاة (مثل مهما، حیثما، اذما، کیفما، انّی، إن) است که بعد ازآن شرط و جزاء می آید، خود کلمه‌ی «مجازاة» هم از همین جزاء گرفته شده.
این کلمات هر دو فعل شرط و جزاء را جزم می دهند و اگر مثل اینجا یکی جمله اسمیه باشد آن را محلا مجزوم می کنند.
در 7 مورد هم واجب است که سر جزاء فاء بیاید و این که جزاء جمله اسمیه باشد (مثل اینجا) یکی از آنهاست.
«مَن» در هر سه حالت موصولی، استفهامی و شرطیه، اسم است و اعراب می خواهد و اینجا هم مبتدا است.
اسم مصدر دلالت بر حاصل فعل می کند، به خلاف مصدر که دال بر حَدَث بدون زمان است.

خیلی وقت ها ظاهر مصدر و اسم مصدر یکی است و در علوم مختلف مثل لغت و نحو و اصول بین علما اختلاف است که مشتقات از مصدر مشتق شده اند یا اسم مصدر و همینطور در مورد تعریف آنها هم این اختلاف وجود دارد.
ولی در تجزیه و ترکیب این اختلافات اثری ندارد لذا ما اینجا همین تعاریف گفته شده را بکار می بریم.
 
وقتی لفظ مصدر و اسم مصدر یکی است، مانند: مَن خَرَجَ فِی طَلَبِ العلمِ... ، باید از طریق قرائن معنائی فهمید که کدام است. گاهی نیز ظاهر لفظ یکی است ولی در اعراب تفاوت دارند،‌مانند: غَسل (مصدر) و غُسل (اسم مصدر). گاهی هم  الفاظ آنها متفاوت است که در این صورت تشخیص آن‌ها آسان است.

اسم معرب را از نظر میزان اعراب پذیری به دو دسته منصرف و غیر منصرف تقسیم می کنند:

اسم منصرف، اسم معربی است که توانایی پذیرش همه‌ی اعرابها (رفع: ـُــٌ ، نصب: ـَــً ، جر: ـِــٍ) را دارد. مانند:

جاء الرجلُ (رجلٌ) / رأیتُ الرجلَ (رجلاً) / سلمتُ علی الرّجلِ (رجلٍ)

اسم غیر منصرف، اسم معربی است که تنوین و کسره قبول نمی‌کند.

برای تشخیص اسمهای منصرف و غیر منصرف، باید اول اسمهای غیر منصرف را که محدود هستند را شناخت و غیر از آنها بقیه اسمهای معرب، منصرف هستند.

 

اسمهای غیر منصرف عبارتند از:

۱- اسم‌های مختوم به «ان» زائد: عثمان - رِضوان - زَیدان.

۲- جمع‌هایی که بر وزن‌های مفاعل، مفاعیل، أفاعل، أفاعیل و فواعل باشد: مدارس، مکاتیب، أماکن، أقالیم، فواصل.

۳- اسم‌های مؤنث لفظی و معنوی: معاویة، مریم و ... .

۴- اسم‌های عَلَم عجمی (غیر عربی): ابراهیم، اسماعیل، یعقوب، یوسف، فرعون، قارون و ... .

۵- صفتی که بر وزن «أفعل» باشد: أحمر، أفضل، أکبر، أجمل و ... .

۶- اسم‌هایی که دارای الف مقصوره و ممدوده مؤنث و جمع باشند: سکری، مرضی، حمراء، أصدقاء، سلمی، خنساء و ... .

 

اعراب اسم غیر منصرف در حالت جری فرعی است و در این حالت،‌ فتحه به نیابت از کسره به عنوان اعراب فرعی بکار می رود. مانند:

 

جاء أحمدُ (أحمد فاعل است و مرفوع به اعراب اصلی)

رأیتُ أحمدَ (أحمد مفعول به است و منصوب به اعراب اصلی)

سلمتُ علی أحمدَ (أحمدَ مجرور است به اعراب فرعی فتحه به جای کسره)

 

* اسم غیر منصرف در دو حالت کسره هم می پذیرد:

1- أل داشته باشد: مررتُ بالمساجدِ.

2- مضاف باشد: مررتُ بمساجدِ المدینهِ.

در مورد اسم الله نظرات متعددی هست که عمده آنها به شرح زیر است :

 

-  کلمه الله در اصل اَلإاله (از إله به معنای عبادت یعنی معبود خاص) بوده است و همزه‌ی آن به‌ خاطر کثرت استعمال حذف شده است : اَل + اِله => اللّه

 

-  اله و وله دو لهجه از یک لغت باشد یعنی اول وله بوده و بعد آن را به ‌صورت اله استعمال کرده ‌اند. یعنی از وله به معنای تحیر است، چرا که عقل ‌ ها در ذات اقدس او حیران‌ اند. (واله هم از همین ریشه است)

 

-  گروهی (بیشتر مستشرقین) هم می ‌گویند که الله گونه دیگر از الاهای زبان سریانی (آرامی) است.

 

-  واژه الله در اصل همان واژه لاه است که الف‌ و لام تعریف به خود گرفته است: ال+لاه => اللّه و به یکی از دو معنای بلند و مرتفع و برتر از هرچیز و یا "تستر" یعنی از نظرها پوشیده و محجوب بودن آمده است.

 

-  الله معنی وصفی دارد و در اصل مشتق از وله به معنای تحیر است چرا که عقل‌ها در ذات اقدس او حیران‌ اند و گاه نیز از ریشه الاهة به معنای عبادت دانسته ‌اند و الاله را به معنی معبود که جامع جمیع اوصاف جلالی و کمالی و عاری از هر عیب و نقص وجودی است گرفته ‌اند.